دست هایش را
بالا و پایین می بُرد
گفتم :
" حق دارد،
باید شیون کند
آخر زندگیش را از دست داده"
اما
نزدیکتر که رفتم ،
شرمنده شدم
می گفت :
"خدایا راضیم به رضایت ..."
بالا و پایین می بُرد
گفتم :
" حق دارد،
باید شیون کند
آخر زندگیش را از دست داده"
اما
نزدیکتر که رفتم ،
شرمنده شدم
می گفت :
"خدایا راضیم به رضایت ..."