بار ها برایم اتفاق افتاده که کارهایی را که انتظارش را نداشتم، افرادی که فکرش را نمی کردم، انجام داده اند.
می خواستیم ایستگاه صلواتی راه اندازی کنیم. مناسبتش هم به نظرم هفته ی دفاع مقدس بود.
کمی دیر شده بود و من کماکان دنبال وسایل برای برگزاری ایستگاه صلواتی
وسایل را از مسجد بیرون آوردیم .
همین که خواستم وسایل را چک کنم، به نظرم آمد که کلمن ی که قرار بود در آن شربت درست کنیم نیست.
سرم را که بالا آوردم، دیدم که دو تا از بچه های خردسال (درست همان هایی که به آنها گفته بودم : "شما فقط کنار بایستید و دست به هیچ چیز نزنید!") کلمن را گرفته و به سمت ایستگاه صلواتی می برند.
کلمن را گاهی روی زمین می کشیدند و گاهی بلند می کردند. یکی از بچه های بزرگتر خواست کلمن را از آنها بگیرد اما چنان گریه کردند که مجبور شدم کلمن را از او گرفته و دوباره به آنها بازگردانم...الحمدلله
- ۹۳/۰۷/۲۱